
با چشمهای خمار سیاه رنگش زل زد بهم و گفت.
جونم
از لحن صحبت کردن و بوی دهانش چندش ام شد ولی چاره ای
نداشتم نامحسوس دستم رو جلوی دهانم گرفتم و گفتم
لطفاً به من هم بدین!
ابرویی بالا انداخت و دستی به زیر پیرهنی قرمز رنگش کشید.
چی؟ چی میخوای خشکله؟
اشاره ای به دستش کردم و با اخم گفتم
همین که داری میکشی
نچی کرد و قری به گردنش داد از روی زمین بلند شد و دستش رو
به چهارچوب در گرفت.
این؟ خرج داره
با انزجار گفتم
چی میخوای؟
چشمکی زد و خندید تف تو صورتش انداختم و بدون این که به فحش هاش اهمیتی بدم از اونجا دور شدم داشتم جون میدادم و کسی نبود ببینه نگاهی به گوشیم کردم ،هه حتی یک تماس هم
نداشتم!
نزدیک فلافل فروشی ایستادم و کیف پولی ام رو در آوردم پول زیادی نداشتم و مجبور بودم فلافل بگیرم وقتی می دیدم چه طور این