های خانه ی مریم خانم رویش کشیده شده بود، دید و در سفید کوچک خانه و جوانی که پایش را تکیه به دیوار روبرو زده و سرش در گوشی است. از همان فاصله هم میتوانستم تشخیص دهم او کیست. او را کجای دلم بگذارم سرم را پایین انداختم مثلا او را ندیدم و بسمت در خانه رفتم زیر چشمی نگاهش میکردم پایش را از دیوار کند.
دستی به موهای صافش کشید و یقه ی مرتبش را مرتب تر کردو بسمتم آمد. هنوز کلید خوب جا نیفتاده بود که صدایش را شنیدم از درمان دگی چشمی برهم زدم و بطرفش برگشتم. احوالپرسی گرمی با من کرد و من حال مادرش را پرسیدم در عروسی خواهر زاده ی دایی مادر عروس ، زن چاق و فربه ی کوتاه قدی در قسمت زنانه از میان جمعیت دختران در حال رقص خودش را به مادرم رساند و آدرسمان را برای امر خیر جویا شد. هنوز نگاه خریدارانه اش برایم زنده است.