
از جاش بلند شد ولبه های کتشو عقب دادو دستهاشو توی جیب
جین سیاهی که دو ماه پیش خریده بودم فرو کرد و گفت: حرف
اخرت چیه؟
-حرف اخرم چیزی نیست که تو دوست داری بشنوی…
شونه هاشو با بی قیدی بالا انداخت وگفت: خوبه … به هر حال
مهریه ات اماده است… هر وقت اماده بودی بگو بریم اقدام کنیم…
-من حرفی از طلاق زدم؟
با تعجب بهم خیره شد از سر شونه بهم نگاه میکرد ، با همون
خیرگی گفت: پس چی؟
-برگشتم…
با طعنه گفت:
-بعد از سی و دوروز… لطف کردی..!.
-خواهش میکنم… قابلی نداشت…!!!
به سمت پنجره رفت وگفت: کجا بودی؟

