یا شاید چون پدر و مادری نداشتم که حداقل از آنها چیزی نصیبم شود و ارثیه ام چشمگیر باشد.
هیچ وقت دلیل این خواسته نشدن را نفهمیدم فقط میدانم که همیشه خاری به چشمشان بودم
وقتی با وجود علی چشم دیدنم را نداشتن بدون علی قطعا جایی میانشان نداشتم
هنوز مشکی علی را به تن داشتم که عذرم را خواستن خیلی راحت عذرم را خواستند. عروس بد قدمی بودم که بد قدمی ام دامان پسر جوانشان را گرفته بود و جوانمرگش کرده بود.
من باردار فرزند پسرشان بودم ولی با بی رحمی بی خانمانم کردن با علم به اینکه جایی برای ماندن نداشتم.
امروز دخترم واکسن شش ماهگی اش را زد هر بار برای هر واکسن من میمردم و زنده میشدم وقتی از مرکز بهداشت بیرون زدم هنوز تپش قلب داشتم با دستم پای دخترم را نوازش میکردم شربت استامینوفن برای احتیاط هر بار گوشه ساکش بود و شیشه ای آب قند هم هر بار می آوردم که نکند قند دختر کم بیفتد.