خلاصه کتاب:
در یک شب سرنوشتساز، زندگی هدیه، خدمتکار جوان تالار شایگان، با جاناتان ۳۶ ساله، صخرهنوردی غولپیکر که تازه از لندن برگشته، بهدلیل مسمومیت مواد مخدر درهم تنیده میشود. تصمیم دشوار درباره سقط فرزندی که والدینش هیچ خاطرهای از آن شب ندارند، آغازگر ماجراست. جاناتان با مردانگی هدیه را عقد میکند، اما بازگشت دوستدختر سابقش همراه با کودکی پنجساله همهچیز را پیچیدهتر میسازد. در این میان رازهای گذشته هدیه، حس حقارت او را تشدید کرده و فاصلهاش از جاناتان بیشتر میشود.
خلاصه کتاب:
درمورده دختری به اسم تارا که تو گذشته خانواده اش رو از دست داده وارد دانشگاه میشه و با استاد جدیدش به اسم آرتان تُرکان آشنا میشود اما نمیداند که زندگیش با یک مهمونی شروع میشود که آرتان تُرکان هم انجاست و مجبور میشود کاری را انجام دهد که تابحال انجام نداده.
آن کار چیست که زندگی اش را زیر و رو کرده؟
خلاصه کتاب:
دستش را برای هزارمین بار روی بوق فشار میدهد و عصبی داد میزند:
برو دیگه گاریچی!
مرد هم با دست جوابش را میدهد و بالاخره پایش را کمی روی پدال گاز فشار میدهد. راه برای سبقت گرفتن باز میدهد. با سرعت از کنارش رد میشود.
عرق روی پیشانیاش سر میخورد و تشنگی گلویش را خشک کرده. نگاهی به ساعت میاندازد.دیرش شده بود اما نمیتوانست بیخیال رفع تشنگی شود.
خلاصه کتاب:
باران، بیهشدار و بیاجازه، باز شروع شده بود.
ریزشش، مثل دلتنگی بود. بیصدا، بیاذن، از آسمان خستهی تهران روی شیشههای مهگرفته می نشست و آهسته می چکید.
خیابان خلوت نبود، ولی انگار همهچیز آهستهتر شده بود.
بوق گاهبهگاه یک موتورسوار، بوق ماشین ها ،همه بخشی از همان روز بارانی بودند.
جاوید، پشت فرمان سانتافهی مشکیاش، نزدیک خانهی پریزاد، نشسته بود و روبهرو را تماشا میکرد. از اداره تا کتابخانه و از آنجا تا خانه، پریزاد را تعقیب کرده بود.
نه برای شک، نه از روی عادت کنترلی، فقط، چون از او خوشش آمده بود.
و از او فقط سکوت شنیده بود و این سکوت، بوی فاصله میداد.
قلبش این را نمی خواست.
برای خودش هم عجیب بود ، از روزی که چشمش به پریزاد افتاده بود ، حس میکرد او را می شناسد ، حس میکرد او یه تکه از قلبش بوده است ، که سال ها آن را گم کرده بوده.
"و به راستی حسش درست بود ..."
انگشت شستش روی لبهی گوشی مکث کرده بود.
خلاصه کتاب:
رادان، مردی با چهرهای آرام و گذشتهای پنهان، به ظاهر برای دیدار خانوادهاش به ایران آمده. اما در واقع، مأموریتی حساس و محرمانه در انتظارش است. برای موفقیت در این مأموریت، به کمک هلن نیاز دارد؛ دختری که حضورش میتواند همهچیز را تغییر دهد. آیا این همکاری، هلن را به خطر خواهد انداخت؟ یا سرنوشت چیز دیگری رقم خواهد زد؟
خلاصه کتاب:
«آهیر» در شب عروسیاش همهچیز را از دست میدهد؛ مرجان، عروسش، جلوی چشم او کشته میشود. او تصمیم میگیرد بماند و قاتل را پیدا کند. در ظاهر آهنگر است، اما پشت این نقاب، رازی پنهان دارد. پروا، خبرنگار کنجکاو و بیپروا، وارد زندگیاش میشود؛ زنی که هم عشق را به او میآورد و هم خطر را.
خلاصه کتاب:
ماهک، زن جوانیست که پس از تجربهی تلخ در زندگی مشترک گذشته، حالا در تلاش برای بازسازی آرامش خود و خانوادهاش است. اما مردی به نام شاهان، با نیتی پنهان و رفتاری سلطهگرانه، سعی دارد او را تحت فشار قرار دهد تا به عقد موقت او درآید. ماهک با تمام توان در برابر این اجبار میایستد و مسیر استقلال را انتخاب میکند.
خلاصه کتاب:
لیلی، دختری از خانوادهای مرفه، بیخبر وارد زندگیای تازه میشود؛ جایی که باید در کنار کسی باشد که روزی دشمنش بوده. در حالی که به دنبال حقیقت میگردد، احساس میکند اطرافیان چیزی را پنهان میکنند بهخصوص مردی که میگوید دیگر میانشان دشمنی نیست، اما نگاهش چیز دیگری میگوید.
خلاصه کتاب:
در مأموریتی حساس، جهان وارد باندی میشود که تحت فرماندهی خسرو اداره میشود. پس از لو رفتن، خسرو تصمیم میگیرد جهان را گروگان بگیرد و همزمان آیلین را نیز میرباید تا سرهنگ جلیلی را تحت فشار قرار دهد. خسرو با تهدیدهای روانی، جهان را در موقعیتی دشوار قرار میدهد. اما جهان، با وجود تمام فشارها، تلاش میکند از اصول انسانی خود فاصله نگیرد و راهی برای نجات آیلین و خودش پیدا کند.
خلاصه کتاب:
آن چشمان کهربایی، با آرامشی که درونشان موج میزد، چیزی در دل مرد بیدار کرد که سالها خاموش مانده بود. او که در گذشتههای تاریک زندگی کرده بود، حالا در برابر این دختر، احساس روشنی میکرد. آرزو داشت که بتواند با صداقت و پاکی، به او نزدیک شود. شاید این دختر، آغاز فصل تازهای در زندگیاش باشد.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " پارسی بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.