خلاصه کتاب:
فواد، مردی با غرور و اقتدار، دلباختهی دخترعمویش است. اما سراب، با قلبی سرکش، عاشق خدمتکار عمارت میشود و با او فرار میکند. فواد، زخمی از این انتخاب، با رفتاری سرد و سنگین، سراب را در مسیر زندگیاش دچار تردید میکند. تا روزی که سراب درمییابد عشق واقعیاش فواد بوده، نه محمد. اما شب مراسم، محمد او را میرباید و قصه وارد مرحلهای تازه میشود.
خلاصه کتاب:
نفیسا، دختری از خانوادهای اصیل، در کودکی توسط پدر و مادرش رها میشود و تنها کسی که در کنار او میماند، عموی مهربانش است. حالا که بزرگ شده، پدربزرگش تصمیم دارد او را به عقد پسرعمویش آرتا درآورد تا نسل خانواده ادامه پیدا کند. اما نفیسا، میان خواستههای سنتی و آرزوهای شخصیاش، باید تصمیمی سرنوشتساز بگیرد.
خلاصه کتاب:
شیدا، با قلبی خسته از فشارهای کاری، تصمیم میگیرد از محیط پرتنش بیمارستان فاصله بگیرد و بهعنوان پرستار خصوصی مشغول شود. او مسئول مراقبت از پسری میشود که در کماست. با بههوش آمدن او، رابطهای انسانی و پر از احترام میانشان شکل میگیرد که به مرور، رنگ عشق به خود میگیرد.
خلاصه کتاب:
در اولین نگاه، دل به تپش افتاد. خواستن، عادتی قدیمی بود. رقابت، شعلهای درونم. شرطی میان دوستان، خندهای میان جدیت. اما او نیز، چون کوه، ایستاده بود. نه از جنس تسلیم، که از جنس انتخاب.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " پارسی بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.