خلاصه کتاب:
نفیسا، دختری از خانوادهای اصیل، در کودکی توسط پدر و مادرش رها میشود و تنها کسی که در کنار او میماند، عموی مهربانش است. حالا که بزرگ شده، پدربزرگش تصمیم دارد او را به عقد پسرعمویش آرتا درآورد تا نسل خانواده ادامه پیدا کند. اما نفیسا، میان خواستههای سنتی و آرزوهای شخصیاش، باید تصمیمی سرنوشتساز بگیرد.
خلاصه کتاب:
شیدا، با قلبی خسته از فشارهای کاری، تصمیم میگیرد از محیط پرتنش بیمارستان فاصله بگیرد و بهعنوان پرستار خصوصی مشغول شود. او مسئول مراقبت از پسری میشود که در کماست. با بههوش آمدن او، رابطهای انسانی و پر از احترام میانشان شکل میگیرد که به مرور، رنگ عشق به خود میگیرد.
خلاصه کتاب:
سالها پیش، صابر و سحر دلسپردهی هم بودند، اما هیچگاه حرفی از عشقشان نزدند. حالا، در یک موقعیت غیرمنتظره، دوباره روبهروی هم قرار میگیرند، صابر بهعنوان وکیل، و سحر بهعنوان موکل. در دل پروندهای پیچیده، خاطرات گذشته و احساسات فراموششده، دوباره سر برمیآورند.
خلاصه کتاب:
در دل نبردهای میان اسکاتلند و انگلستان، جنیفر مریک، دختری باوقار و مقاوم، به دست جنگجویان انگلیسی افتاد. فرمانده آنها، دوک کلایمر، مردی با هیبت و شهرت، با رفتار سرد و جدیاش جنیفر را به چالش میکشید. اما در دل این تقابل، احترام و درک متقابل شکل گرفت.
خلاصه کتاب:
روسلا، دختری از تبار نور، در قبیلهای سایهنشین رشد کرد. عشق پنهانش با شبا، همچون شعلهای در دل شب بود. اما مردی نقابدار، با کلامی که ذهن را درگیر میکرد، در خوابهایش ظاهر شد. آن خوابها به واقعیت پیوستند و روسلا را به قربانگاهی سنگی بردند؛ جایی که باید با سرنوشتش روبهرو میشد.
خلاصه کتاب:
ماهک، زن جوانیست که پس از تجربهی تلخ در زندگی مشترک گذشته، حالا در تلاش برای بازسازی آرامش خود و خانوادهاش است. اما مردی به نام شاهان، با نیتی پنهان و رفتاری سلطهگرانه، سعی دارد او را تحت فشار قرار دهد تا به عقد موقت او درآید. ماهک با تمام توان در برابر این اجبار میایستد و مسیر استقلال را انتخاب میکند.
خلاصه کتاب:
در اولین نگاه، دل به تپش افتاد. خواستن، عادتی قدیمی بود. رقابت، شعلهای درونم. شرطی میان دوستان، خندهای میان جدیت. اما او نیز، چون کوه، ایستاده بود. نه از جنس تسلیم، که از جنس انتخاب.
خلاصه کتاب:
داستان دختری که پس از مرگ نامزدش، طبق رسم خانی، مجبور می شه با
برادر نامزدش ازدواج کنه، ولی...
و از طرف دیگه دختری که با تمام وجودش عاشق خان سومه، ولی خان زاده
اون رو ندید می گیره و با سوگلیش...
خلاصه کتاب:
لیلی، دختری از خانوادهای مرفه، بیخبر وارد زندگیای تازه میشود؛ جایی که باید در کنار کسی باشد که روزی دشمنش بوده. در حالی که به دنبال حقیقت میگردد، احساس میکند اطرافیان چیزی را پنهان میکنند بهخصوص مردی که میگوید دیگر میانشان دشمنی نیست، اما نگاهش چیز دیگری میگوید.
خلاصه کتاب:
او دختریست با صفای دل و چهرهای چون طلوع خورشید؛ پاک، نجیب، و بیتجربه. پسری با گذشتهای تاریک و نیت انتقام، از او برای رسیدن به هدفش استفاده میکند. ازدواجی ناخواسته، برای حفظ آبروی خاندان، و عشقی که در دل این اجبار شکل میگیرد. اما در کنار زنی دیگر، آیا این عشق دوام خواهد آورد؟ و سرنوشت این دختر چه رنگی خواهد گرفت؟
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " پارسی بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.