خلاصه کتاب:
از لحظه ای که مدی دو ماه پیش به کلاس من منتقل شد اون رو میخواستم اون خوشگل و با شکوهه و خب سنشم قانونیه و بی گناه و معصوم به نظر میرسه ولی همه چیز اون منو آزار میدن...
خلاصه کتاب:
داستان زندگی تاراست که باباش خلافکار بوده باباش برای یه آدم کله گنده کار میکرده میمیره دختره رو همون آدم کله گنده میاره خونش دختره 6 سال تو خونه اون آدم میمونه پسر خلافکاره، آراد عاشق دختره میشه ایرج میخواست دختره رو بفروشه پسرش نمیزاره... دختره تو یه حادثه با یه پلیس به اسم دانیال آشنا میشه عاشق هم میشن و...
خلاصه کتاب:
لسا دختری که عاشق فردی آس وپاسه که پدرش راضی به ازدواجشون نمیشه.
و السا برای رسیدن به عشقش قبول میکنه نقش نامزد کسی دیگری و بازی کنه وهمین باعث عوض شدن سرنوشتش میشه...
خلاصه کتاب:
رقصنده ی درد داستان دختری به نام آیه است که مانند هزاران دختر این سرزمین در نوجوانی با یک اتفاق تباه شدن را تجربه کرد و مسکوت ماند.
او ناخواسته وارد بازیای می شود سراسر از دروغ، ورق بر می گردد و حال او زنی است در آستانه ی عاشقی...و آیا مادران این سرزمین به پسران خود آموخته اند زن را دوست بدار همانگونه که هست ؟
خلاصه کتاب:
اون مرد، یک وکیل سرشناس بود، یک مرد موفق که تو زندگی شخصیش مشکل عجیبی داشت. مشکلی که بخاطرش منزوی شده بود، تا روزی که منو دید منی که از کودکی بخاطر مشکل مادرزادی که داشتم طرد شده بودم و حالا با حضور اون با آدم های جدیدی آشنا میشدم، گروهی از آدم های متفاوت، درد های متفاوت و تجربه عشقی متفاوت افرای ابلق داستان زندگی منه، داستانی از سقوط، عشق و اوج...
خلاصه کتاب:
کسی را دوست بدار که دوستت دارد
حتی اگر غالم درگاهت باشد
و دست بکش از دوست داشتن کسی که دوستت ندارد، حتی اگر سلطان
قلبت باشد
دریا برای مرغابی تفریحی بیش نیست، اما برای ماهی زندگیست
برای کسی که دوستت
خلاصه کتاب:
حکایت از زندگی سام و کاوه، دو دوست صمیمی که برای به شهرت رسیدن و زندگی توی آرامش، تصمیمات احمقانه ای میگیرن...
آدای و مهدیار چند ساله از هم جدا شدن و تنها ارتباطشون،بخاطر دختر کوچولوشون میرآی هست و آدای حتی با کسی وارد رابطه شده اما راز هایی برملا میشه و...
خلاصه کتاب:
هر قصه ای می تواند درست از کف خیابان سر بلند کند! خیابان هایی که سال های رفته را دیده اند،آمد و شد فصل ها را به مشاهده نشسته اند و زورشان هیچ گاه به تغییر آدم ها نرسیده..
خانواده ها کودک و نوجوانی سالم پرورش داده اند و با دادنش به فضایی بیرون از خانه، جوانی یاغی شده و دور از آداب تحویل گرفته اند..
ارزش ها مبدل شده اند به ضد ارزش ها و تربیت های درون خانگی، راه به جایی نبرده است..
چه کسی مقصر است؟
خلاصه کتاب:
دستش را برای هزارمین بار روی بوق فشار میدهد و عصبی داد میزند:
برو دیگه گاریچی!
مرد هم با دست جوابش را میدهد و بالاخره پایش را کمی روی پدال گاز فشار میدهد. راه برای سبقت گرفتن باز میدهد. با سرعت از کنارش رد میشود.
عرق روی پیشانیاش سر میخورد و تشنگی گلویش را خشک کرده. نگاهی به ساعت میاندازد.دیرش شده بود اما نمیتوانست بیخیال رفع تشنگی شود.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " پارسی بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.