خلاصه کتاب:
با گذشت سالها از فوت پروفسور انتظام، نام او همچنان در جامعهی علمی کشور زنده است. خانوادهاش تلاش کردهاند میراثش را حفظ کنند، اما در دل این خانواده، تضادهایی پنهان وجود دارد. حریر، نوهی پروفسور، تصمیم میگیرد فردی را وارد زندگیاش کند که با ارزشهای خانوادگی همخوان نیست. این تصمیم، او را با واقعیتهایی روبهرو میکند که پیشتر از آنها غافل بوده.
خلاصه کتاب:
در مأموریتی حساس، جهان وارد باندی میشود که تحت فرماندهی خسرو اداره میشود. پس از لو رفتن، خسرو تصمیم میگیرد جهان را گروگان بگیرد و همزمان آیلین را نیز میرباید تا سرهنگ جلیلی را تحت فشار قرار دهد. خسرو با تهدیدهای روانی، جهان را در موقعیتی دشوار قرار میدهد. اما جهان، با وجود تمام فشارها، تلاش میکند از اصول انسانی خود فاصله نگیرد و راهی برای نجات آیلین و خودش پیدا کند.
خلاصه کتاب:
آن چشمان کهربایی، با آرامشی که درونشان موج میزد، چیزی در دل مرد بیدار کرد که سالها خاموش مانده بود. او که در گذشتههای تاریک زندگی کرده بود، حالا در برابر این دختر، احساس روشنی میکرد. آرزو داشت که بتواند با صداقت و پاکی، به او نزدیک شود. شاید این دختر، آغاز فصل تازهای در زندگیاش باشد.
خلاصه کتاب:
دستهای امیرارسلان، رئیس مغرور گروه آلفا، بار دیگر به سمت ماهگل دراز میشود؛ اما این بار، ماهگل بیهیچ واکنشی، در سکوتی سنگین باقی میماند. تقابل میان غرور مردانهی ارسلان و مقاومت درونی ماهگل، صحنهای از کشمکشهای روانی را رقم میزند. او با لحنی سرد در گوش ماهگل زمزمه میکند، اما ماهگل با تمام توان، تلاش میکند از این موقعیت خارج شود. این برخورد، آغازگر جدالیست که نهتنها رابطهی آنها را دگرگون میکند، بلکه پرده از شخصیتهای پنهانشان نیز برمیدارد.
خلاصه کتاب:
در شب زمستانی، پسر جوانی با ذهنی مشوش از خانهی والدینش بیرون میزند. در مسیر بازگشت، صدای درگیری او را به سمت کوچهای تاریک میکشاند. مهاجمان با دیدن او فرار میکنند و تنها یک نفر زخمی باقی میماند. پسر او را به خانهاش میبرد و در آنجا متوجه میشود که آن فرد، دختریست که در لباس پسرانه، از چیزی یا کسی گریخته...
خلاصه کتاب:
پول همه چیز نیست. من این کار را برای دل خودم انجام میدهم—برای هیجان، برای فرار از یکنواختی خستهکنندهی زندگی. برای هدفی که پشت این کار نهفته است. کار من پرده برداشتن از چهرهی کسانی است که با نام و نفوذشان هر کاری دلشان بخواهد انجام میدهند و هیچکس جرأت مقابله با آنها را ندارد. من این مسیر را انتخاب کردهام، چون به افشاگری معتاد شدهام، چون تنها راه آرامشم این است که مردم حقیقت را ببینند، حتی اگر هزینهاش زندگی من باشد.
خلاصه کتاب:
او از تمام اجزای زندگیاش جدا افتاده؛ نه عشق میشناسد، نه علاقه، نه تعلق. با وجود این بیگانگی درونی، هر صبح را با تردید و هر شب را با حس شکست پشت سر میگذارد.
خلاصه کتاب:
رنج ناشی از رسوایی همسر، پدر بیتا را از درون فرسود و بیماریای که او را در بر گرفت، پایان غمانگیزی برایش رقم زد. پس از مرگ او، چیزی جز بدهیهای سنگین برای فرزندانش باقی نماند. رضا، فرزند بزرگ، بیدرنگ مسئولیت را پذیرفت و با ادارهی کارگاه پدر، تلاش کرد بدهیها را تسویه کند. بیتا نیز نمیخواست یک تماشاگر منفعل باشد. او از برادرش خواست اجازه دهد وارد میدان شود و کنار او بجنگد. اما آیا این تصمیم، آنها را به مسیری تازه و ناشناخته خواهد کشاند؟
خلاصه کتاب:
قلبی بیصدا اما پر از احساس در میان هیاهوی جهان، پسری زندگی میکند که هیچگاه سخنی بر زبان نرانده، اما قلبش پر از حرفهایی است که میخواهند شنیده شوند. عشق در مسیرش قرار میگیرد، اما آیا احساس بدون کلام میتواند دوام بیاورد؟
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " پارسی بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.